جایگاه سنّت در دین اسلام

قرآن کریم اولین اصل و اساس اسلام، و سنّت پاک، اصل دوم. و جایگاه آن نسبت به قرآن، بیان کننده‌ و توضیح‌دهنده‌ی آن است. مجمل‌های قرآن را تبیین و مسائل مشکل آن را بیان و مطلق‌ها را مقید و عام‌ها را تخصیص و مختصر‌های آن را بسط می‌دهد.

خداوند در آیه ٤٤ سوره نحل می‌فرماید:

﴿بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ ٤٤﴾ [النحل: ٤٤].

«(که آن‌ها را) با دلایل روشن و کتاب‌ها (فرستادیم) و (ما این) قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم روشن سازی، آنچه را که به‌سوی آن‌ها نازل شده است، و باشد که آن‌ها بیندیشند».

و همچنین آیه ٥٢-٥٣ سوره‌ی شوری می‌فرماید:

﴿وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٢ صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِيرُ ٱلۡأُمُورُ ٥٣﴾ [الشوری: ٥٢-٥٣].

«قطعا به راه راست رهنمود می‌سازی. راه خدایی که همه چیزهایی که در آسمان‌ها و زمین هست مال اوست. آن! همه کارها به خدا باز می‌گردد».

پیامبر خدا (صلّی الله علیه وسلّم) گاهی با گفتار و گاهی با کردار و گاهی با هر دو، قرآن را بیان می‌فرمودند. ثابت شده که پیامبر لفظ «ظلم» را در آیه‌ی ٨٢ سوره‌ی انعام به شرک و انباز تفسیر نموده‌اند: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢﴾ [الأنعام: ٨٢]. ترجمه: «کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با «ظلم»(شرک) نیامیخته ‌باشند، امن و امان ایشان را سزا است و آنان راه یافتگان هستند».

همچنین «حساب يسير» را در آیه‌ی:

﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ ٧ فَسَوۡفَ يُحَاسَبُ حِسَابٗا يَسِيرٗا ٨﴾ [الانشقاق: ٧-٨]. ترجمه: «پس اما کسی‌که نامه (اعمالش) به دست راستش داده شود. بزودی به حسابی آسان، محاسبه می‌شود». را به نشان داده شدن اعمال تفسیر[7] نموده‌اند.

و همچنین پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) فرمود: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي». «آنچنان که من نماز می‌خوانم، نماز بخوانید». [امام بخاری آن را روایت کرده است].

و در حجة الوداع رسول خدا (صلّی الله علیه وسلّم) فرمود: «لِتَأْخُذُوا مَنَاسِكَكُمْ، فَإِنِّي لَا أَدْرِي لَعَلِّي لَا أَحُجُّ بَعْدَ حَجَّتِي هَذِهِ». «مناسک حج را از من بگیرید. چون نمی‌دانم شاید سالی دیگر با شما حج نکنم» و در روایتی دیگر می‌فرماید:

«خُذُوا عَنِّي مَنَاسِكَكُمْ». «مناسک حج را از من بگیرید». [امام مسلم و ابوداود و نسائی آن را روایت کرده‌اند].

امام مسلم و احمد و ابو داود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه از عباده بن صامت در مورد آیه‌ی 15 سوره‌ی نساء: ﴿أَوۡ يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلٗا﴾ «تا خداوند برای آنها راهی قرار دهد». روایت کرده‌اند که رسول خدا (صلّی الله علیه وسلّم) فرمود: «خُذُوا عَنِّي، خُذُوا عَنِّي، قَدْ جَعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبِيلًا، الْبِكْرُ بِالْبِكْرِ جَلْدُ مِائَةٍ وَنَفْيُ سَنَةٍ، وَالثَّيِّبُ بِالثَّيِّبِ جَلْدُ مِائَةٍ، وَالرَّجْمُ». «از من بگیرید (سه بار) خداوند برای آنها راهی قرار داد و آن هم این است حکم بکر (دختر و پسر) صد ضربه شلاق و یک سال تبعید و حکم ثیت (متاهل و صاحب همسر) صد ضربه شلاق و سنگسار است»[8].

نمونه‌هایی از شرح و تبیین قرآن با سنّت

١- آیه: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾ «نماز را برپادارید و زکات را پرداخت کنید».

قرآن تعداد نمازها و کیفیت آن و اوقات آنها و واجب و سنّت بودنشان را بیان نکرده است. سنّت محمدی آمده و آنها را بیان کرده است. همچنین زمان فرض شدن زکات در مال و مقدار آن و حد نصاب و اموال زکاتی را بیان نفرموده، بلکه سنّت همه آنها را شرح داده‌است.

٢- آیه‌ی 38 سوره‌ی مائده: ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٣٨﴾ [المائدة: 38]. «دست مرد دزد و زن دزد را به خاطر عملی که انجام داده‌اند و به عنوان کیفری از سوی خدا قطع کنید و خداوند چیره و حکیم است».

قرآن بیان نمی‌کند دزدی چیست و برای چه مقداری دست دزد قطع می‌شود و هدف از دست‌ها چه قسمت از آنهاست و از کجا باید قطع شود، همه اینها را سنّت بیان کرده است.

٣- آیه‌ی 219 سوره بقره: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠﴾ [البقرة: 219].

«می‌خوارگی و قمار بازی و انصاب[9] و ازلام[10] پلیدند و عمل شیطان می‌باشند پس از آنها دوری کنید تا اینکه رستگار شوید».

در این آیه‌ی حد و سزای شراب خوار مشخص نشده است و سنّت آن را بیان نموده است.

٤- آیه‌ی 2 سوره‌ی نور: ﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ﴾ [النور: 2]. «هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و در دین خدا رأفت نسبت بدیشان نداشته باشید اگر به روز قیامت ایمان دارید».

بیان نشده این حکم برای چه کسی است. سنّت تبیین می‌فرماید این حکم برای زناکار غیر محصن است و اگر محصن (متأهل) باشد حد آن رجم است.

٥- آیه‌ی 118 سوره‌ی توبه:

﴿وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١١٨﴾ [التوبة: 118]. «و [نیز] بر آن سه تن که [از دستور رسول ج] تخلف کرده و بر جاى مانده بودند [و قبول توبه آنان به تعویق افتاد] تا آنجا که زمین با همه فراخى‏اش بر آنان تنگ گردید و از خود به تنگ آمدند و دانستند که پناهى از خدا جز به‌سوى او نیست پس [خدا] به آنان [توفیق] توبه داد تا توبه کنند بى‌تردید خدا همان توبه‏‌پذیر مهربان است».

قرآن داستان و جرم آنها را بیان نفرموده، سنّت به بهترین گونه آن را توضیح داده‌است.

این نمونه‌ها و نمونه‌های فراوان دیگر که قابل شمارش نیستند، اگر سنّت اینها را بیان نمی‌فرمود معانی این آیات برای ما گنگ و نامعلوم باقی می‌ماندند و نمی‌توانستیم آنها را بفهمیم و تنها صحابه و پیروان آنها، که شاهد و گواه ماجرا بودند از این حقیقت آگاه بودند و بس.

ابن مبارک از عمران بن حصین روایت می‌کند که به مردی گفت: «تو مرد نادانی هستی آیا می‌توانی در قرآن پیدا کنی که نماز ظهر چهار رکعت است و با صدای آهسته خوانده می‌شود. بلکه رسول خدا عدد رکعات وکمیت زکات و مانند آن را بیان نموده است. سپس مالک ادامه می‌دهد: آیا اینها را در کتاب خدا پیدا می‌کنید؟ پس بدان که قرآن مجمل بیان کرده وسنّت تبیین کننده‌ی قرآن است».

و اوزاعی از حسان بن عطیه روایت می‌کند: «وحی بر رسول خدا (صلّی الله علیه وسلّم) نازل می‌شد و هنگام تفسیر و تبیین آن جبرئیل حضور پیدا می‌کرد».

مکحول می‌گوید: «قرآن به سنّت نیازمندتر است (برای بیان احکام) تا سنّت به قرآن».

امام احمد می‌فرماید: «سنّت مبین و مفسر قرآن است».

استقلال سنّت در قانونگذاری

بعضی مواقع سنّت، مستقیماً احکام صادر می‌کند مثلاً: حرام بودن جمع کردن زن با عمه و خاله در یک نکاح یا حرام بودن نسبت‌های دیگر از طریق شیرخوردن -غیر از آنچه که در قرآن ذکر شده - وحرام بودن هر حیوان درنده و پرنده‌ی چنگال‌دار و حلال بودن مرده‌ی دریا (جانوارن آبزی) و قضاوت بر اساس سوگند بهمراه شاهد و سایر احکام‌های دیگر که هیچ‌کدام از آنها در قرآن ذکر نشده‌اند[11].

حجت بودن سنّت

علمایی که اقوالشان قابل اعتماد است بر حجت بودن سنّت اتفاق نظر دارند، چه سنّت بیانی و چه سنّت‌هایی که مستقلا قانون می‌گذارند، امام شوکانی می‌فرماید: «حجیت سنّت و استقلال آن در قانون گذاری از ضروریات دین است، تنها کسی منکر آن است که از اسلام بهره‌ای نبرده باشد»[12].

شوکانی درست فرموده چون تنها خوارج و رافضه منکر آن هستند، فقط ظاهر قرآن را گرفته و سنّت را رها نموده و با این عقیده هم خود گمراه شدند هم موجب گمراهی دیگران گشته‌اند و از راه مستقیم اسلام به در رفته‌اند.

قرآن و سنّت صحیحِ ثابت مملو از دلائلی هستند که به آنچه از رسول اکرم به صورت صحیح روایت شده است اذعان دارند و آن را حجت می‌دانند.

استدلال به آیات قرآنی راجع به حجیت سنّت

١- الله متعال می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾ [آل‌عمران: ٣١]. «بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید شما را دوست خواهد داشت».

٢- همچنین درآیه‌ی ٥٩ سوره‌ی نساء می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ﴾ [النساء: ٥٩]. «ای مومنان از خدا و از پیامبرش اطاعت کنید و از کاردانان و کارداران فرمانبردای نمایید و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا و رسولش برگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید».

میمون بن ممران می‌گوید: «برگرداندن به خدا یعنی رجوع به قرآن و برگرداندن به رسول (صلّی الله علیه وسلّم) یعنی رجوع به ایشان در حال حیات مبارکشان و رجوع به سنّت مطهرش بعد از فوت آن حضرت ج».

٣- آیه‌ی ٦٥ سوره‌ی نساء:

﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾ [النساء: ٦٥]. «اما نه، به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن به شمار نمی‌آیند تا تو را در اختلاف و درگیری‌ها خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم باشند».

قضاوت رسول (صلّی الله علیه وسلّم) شامل قرآن و سنّت می‌شود. آیه به این امر نیز دلالت دارد که تسلیم ظاهری کافی نیست بلکه باید قلباً دستورات رسول اکرم را با اطمینان قبول کرد.

٤- آیه‌ی ٨٠ سوره‌ی نساء:

﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ﴾ [النساء: 80]. «هرکس از رسول پیروی کند در حقیقت خدا را اطاعت کرده است».

خداوند پیروی از رسول را مانند پیروی از خودش قرار داده‌است. و برحذر داشته از مخالفت با او.

٥- آیه‌ی ٦٣سوره‌ی نور:

﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣﴾ [النور: ٦٣]. «آنان که با فرمان او مخالفت می‌کنند، باید از این بترسند که بلایی گریبانگیرشان گردد، یا این که به عذاب دردناکی دچار گردند».

اگر دستورات ایشان دلیل و واجب الاطاعه نمی‌بود، مخالفان دستورات رسول (صلّی الله علیه وسلّم) چنین تهدید نمی‌‌شدند.

٦- آیه‌ی ٢١ سوره‌ی احزاب:

﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١﴾ [الأحزاب: ٢١]. «سرمشق و الگوی زیبایی در پیغمبر خدا برای شما است برای کسانی‌که جویای خدا و قیامت باشند و خدای را بسیار یاد کنند».

٧- آیه‌ی ٧ سوره‌ی حشر:

﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾ [الحشر:٧]. «چیزهایی که پیامبر برای شما آورده را بگیرید (و اجرا کنید) و از چیزهایی که شما را از آن بازداشته است دست بکشید».

خداوند دستورات پیامبر را واجب ‌الاجرا و منهیاتش را واجب ‌الاجتناب قرار داده‌است.

اما استدلال به احادیث:

١- ابوداود از مقداد بن معدیکرب روایت کرد که رسول خدا فرمود: «أَلَا إِنِّي أُوتِيتُ الْكِتَابَ، وَمِثْلَهُ مَعَهُ أَلَا يُوشِكُ رَجُلٌ شَبْعَانُ عَلَى أَرِيكَتِهِ يَقُولُ عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْقُرْآنِ فَمَا وَجَدْتُمْ فِيهِ مِنْ حَلَالٍ فَأَحِلُّوهُ، وَمَا وَجَدْتُمْ فِيهِ مِنْ حَرَامٍ فَحَرِّمُوهُ، أَلَا لَا يَحِلُّ لَكُمْ لَحْمُ الْحِمَارِ الْأَهْلِيِّ، وَلَا كُلُّ ذِي نَابٍ مِنَ السَّبُعِ، وَلَا لُقَطَةُ مُعَاهِدٍ، إِلَّا أَنْ يَسْتَغْنِيَ عَنْهَا صَاحِبُهَا، وَمَنْ نَزَلَ بِقَوْمٍ فَعَلَيْهِمْ أَنْ يَقْرُوهُ فَإِنْ لَمْ يَقْرُوهُ فَلَهُ أَنْ يُعْقِبَهُمْ بِمِثْلِ قِرَاهُ». «کتاب خدا و مانند آن «سنّت» به من داده شده است. نزدیک است مردی سیر روی تخت خود تکیه زده (تکبر کند) و بگوید. لازم است (فقط) از کتاب خدا پیروی کنید حلالی که در آن یافتید را حرام دانسته و حلال آن را حلال بدانید ، ولی هان ای مردم آگاه باشید که الاغ اهلی و هر درنده‌ای که دندان تیز داشته باشد، برای شما حلال نیست. و گمشده معاهدی بر شما حلال نیست مگر اینکه صاحبش از آن بی‌نیاز باشد، هرکس پیش قوم و ملتی برود. باید از او پذیرایی کند اگر قوم و ملت از او پذیرایی نکنند، می‌توانند به اندازه‌ی کافی از اموال آنها بردارد».

امام خطابی می‌فرماید: «أُوتِيتُ الْكِتَابَ، وَمِثْلَهُ مَعَهُ». «قرآن و مثل آن به من داده شده است». دو معنی دارد:

اول: معنای آن این است که به ایشان وحی باطنی از از قرآن اعطا شده است و تلاوت نمی‌شود اما وحی‌ای که قرآن است تلاوت می‌گردد.

دوم: قرآن به صورت پیامی که تلاوت می‌شود به ایشان داده شده است و در تبیین هم چیزی مانند قرآن به او داده شده، یعنی رسول (صلّی الله علیه وسلّم) خاص و عام‌های کتاب را تبیین می‌کند و احکامی افزون بر قرآن صادر می‌فرماید. پس همانگونه که وحی خوانده شده (قرآن) لازم الاجرا است وحی الهام شده‌ی خوانده نشده (سنّت) هم لازم الاطاعه است.

با جمله «يُوشِكُ رَجُلٌ» «چه بسا مردی ...» هشدار می‌دهد که دستورات ایشان هر چند در قرآن موجود نباشند با آنها مخالفت نورزید. مانند خوارج و روافض که قرآن را گرفته و سنّت رسول اکرم را رها کرده‌اند و معنی جمله «بر تخت خود تکیه زده» این است: چنین افرادی اهل خوشگذرانی هستند و از خانه بیرون نمی‌روند و علم را در جاهایی که تدریس می‌شود فرا نمی‌گیرند.

این حدیث یکی از معجزات رسول اکرم است که خداوند او را مطلع ساخته گروهی بعد از تو می‌آیند و چنین ادعای کثیف و خطرناکی دارند و می‌گویند تنها قرآن کافی است، هدف آنها نابود کردن نیمی از دین اسلام یا حتی همه‌ آن می‌باشد چون رها کردن سنّت موجب نفهمیدن قرآن می‌شود و سرانجام چنین تفکری، مبهم ماندن قرآن برای امت است، که هدف پروردگار جهانیان را متوجه نمی‌‌شوند، پس اگر احادیث رها شد و قرآن مبهم گردید در حقیقت فاتحه اسلام خوانده شده است.

٢- ابو داود و ترمذی به صورت مرفوع از عرباض بن ساریه روایت کرده‌اند:

«عَلَيْكُمْ بِسنّتي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ، فَتَمَسَّكُوا بِهَا، وَعَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ». «سنّت من و خلفای راشدین هدایتگر بعد از من را با دندان بگیرید». و ترمذی گفته است این حدیث «حسن صحیح»[13] است.

٣- حاکم از ابن عباس روایت کرده که رسول خدا در خطبه‌ی حجة الوداع فرمودند:

«إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ يَئِسَ أَنْ يُعْبَدَ بِأَرْضِكُمْ وَلَكِنَّهُ رَضِيَ أَنْ يُطَاعَ فِيمَا سِوَى ذَلِكَ مِمَّا تَحَاقَرُونَ مِنْ أَعْمَالِكُمْ، فَاحْذَرُوا يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ فَلَنْ تَضِلُّوا أَبَدًا كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ». «شیطان مأیوس شده که در سرزمین شما عبادت شود، اما به اطاعت شدن با غیر از این هم راضی است هر چند شما آن را کوچک می‌پندارید. از آنها بپرهیزید، همانا من چیزی را میان شما جا گذاشته‌ام، اگر به آن تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و سنّت رسولش». مانند آن را امام مالک در موطأ روایت نموده است.

این حدیث آشکارا را بیان می‌کند که سنّت هم مانند قرآن در استنباط احکام معتبر است و باید به آن رجوع شود، صحابه کرام بر این اصل اتفاق داشته‌اند. اگرچه که اصلی در قرآن نداشته باشد و از هیچ کدام شنیده نشده که مخالف این قاعده باشند. هر کدام از آنها اگر رخدادی یا حادثه‌ای پیش می‌آمد به قرآن نگاه می‌کردند اگر در کتاب خدا آن را نمی‌یافتند به سنّت پیامبر روی می‌آوردند و اگر در سنّت هم پیدا نمی‌کردند در پرتو قرآن و سنّت و قواعد شریعت به اجتهاد می‌پرداخت.

پیامبر خدا با فرستادن معاذ به یمن و گفت و گو ایشان هنگام بدرقه این اصل را برای آنها پایه‌ریزی کرد، به معاذ فرمود:

«بِمَ تَقْضِي إذا عرض لك قضاء؟ قَالَ: بِكِتَابِ اللَّهِ قَالَ: «فَإِنْ لَمْ تَجِدْ؟» قَالَ: فَبِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ: «فَإِنْ لَمْ تَجد؟» قَالَ: أَجْتَهِدُ رأیي وَلا آلو . فَضَرَبَ رَسُول الله فِي صَدرِه وَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَفَّقَ رَسُولَ رَسُولِ الله لـما یَرضَی الله وَرَسُوله». «ای معاذ چگونه قضاوت می‌کنید؟ جواب داد، با کتاب خدا. فرمود: اگر در کتاب آن را نیافتی؟ گفتند: با سنّت رسول خدا. پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) فرمود: اگر در سنّت هم پیدا نکردی؟ فرمود: بدون کوتاهی اجتهاد می‌کنم. رسول خدا به سینه‌ی معاذ زد و فرمود: سپاس که فرستاده رسول خدا بدان چیز که مورد خوشنودی خدا و رسولش می‌باشد هدایت گشته است».

صحابه ارجاع احادیث رسول (صلّی الله علیه وسلّم) به قرآن را از آیه‌ی 7 سوره‌ی حشر استنباط کرده‌اند آنجا که فرمود: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾ [الحشر: 7]. «هرچه پیامبر به شما دستور می‌دهد اجرا کنید و از هر چیزی نهی می‌کند دوری گزینید».

٤- امام بخاری از ابن مسعود روایت می‌کند که می‌فرمود: «لَعَنَ اللهُ الوَاشِمَاتِ والمُستَوشِماتِ وَالمُتَنَمِّصَاتِ، وَالمُتَفَلِّجَاتِ لِلْحُسْنِ المُغَيِّرَاتِ خَلْقَ اللَّهِ، فَقَالَتْ أُمُّ يَعْقُوبَ: مَا هَذَا؟ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: «وَمَا لِي لاَ أَلْعَنُ مَنْ لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ، وَفِي كِتَابِ اللَّهِ؟ قَالَتْ: وَاللَّهِ لَقَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَيْنِ فَمَا وَجَدْتُهُ، قَالَ: وَاللَّهِ لَئِنْ قَرَأْتِيهِ لَقَدْ وَجَدْتِيهِ: قال الله تعالی: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾ [الحشر: 7]. «لعنت خدا بر هر زن و مردی که خالکوبی می‌کنند و کسانی که خواستار خالکوبی هستند و زنانی را که از دیگری می‌خواهند ابرویشان را اصلاح کند و برای زیبایی بین دندان‌ها فاصله ایجاد می‌کنند. اینها خلق خدا را تغییر داده‌اند ام یعقوب گفت: این چیست؟ (چرا لعنت می‌فرستی؟). ابن مسعود گفت: چرا کسی را که (صلّی الله علیه وسلّم) لعنت کرده لعنت نکنم؟ در حالیکه آن در کتاب الله نیز موجود است!، ام یعقوب گفت: سوگند به خدا من قرآن را خوانده‌ام ولی چنین چیزی ندیده‌ام: گفت: قسم به الله اگر آن را بخوانی خواهی دید و آیه 7 سوره‌ی حشر را تلاوت فرمود».

این آیه به مثابه اصلی است برای احادیثی که در قرآن حکم آنها ذکر نشده‌اند و بزرگان علم و دین بعد از صحابه از همان دریچه و راه با سنّت رسول اکرم تعامل کرده‌اند. روایت شده که امام شافعی در مسجد الحرام نشسته بود و برای مردم سخنرانی می‌کرد: فرمود از هر چیزی سوال کنید با قرآن جواب می‌دهم. مردی گفت در مورد کسی که در احرام است و زنبوری را به قتل می‌رساند چه می‌گوید؟ فرمود کفاره‌ای ندارد. مرد گفت این حکم در کجای قرآن است؟ فرمود: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾ [الحشر: 7]. «هرچه پیامبر به شما دستور می‌دهد اجرا کنید و از هر چیزی نهی می‌کند دوری گزینید». سپس سند حدیث را تا عمر ذکر می‌کند که می‌فرماید: «شخص محرم می‌تواند زنبور بکشد».

ابن عبدالبر در کتاب علم از عبدالرحمن بن یزید روایت می‌کند. «در احرام مردی را دید که لباس پوشیده، به او گفتم پوشیدن لباس در احرام جائز نیست گفت تا آیه‌ی را برایم تلاوت نکنید لباس را درنمی‌آورم، ایشان آیه‌ی ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾ [الحشر: 7]. «هرچه پیامبر به شما دستور می‌دهد اجرا کنید و از هر چیزی نهی می‌کند دوری گزینید»، را تلاوت کرد».

حدیث سنجیدن سنّت با قرآن برای استدلال، دروغ است

گروهی که معتقد به استقلال سنّت نیستند به حدیثی استدلال می‌کنند که می‌گوید: «اگر حدیثی از من پیش شما آمد آن را بر قرآن عرضه کنید اگر موافق قرآن باشد بدان عمل کنید و اگر مخالف قرآن باشد آن را رها کنید».

بزرگان حدیث و ناقدان آن، دروغ و موضوع بودن روایت را بیان کرده‌اند و اینکه زنادقه برای رسیدن به هدف شوم خود که رها کردن سنّت است، آن را درست کرده‌اند، برخی از ائمه می‌گویند: چون همین روایت را بر قرآن عرضه کردیم. دیدیم مخالف قرآن است. قرآن می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾ «هرچه پیامبر به شما دستور می‌دهد اجرا کنید و از هر چیزی نهی می‌کند دوری گزینید». یا آیه‌ی: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾ «اگر خدا را دوست داری از من پیروی کنید خدا هم شما را دوست می‌دارد» یا آیه‌ی: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ﴾ «هرکس از رسول پیروی می‌کند از خدا پیروی کرده است».

 می‌بینیم که قرآن، اینگونه روایت را تکذیب می‌کند[14].

شرق‌شناسان و پیروانان‌شان که توسط استعمار زاییده شده‌اند، می‌خواهند این ادعای کثیف را زنده کنند و منادیانی برای آن درست کند ولی خداوند همان‌گونه که برای گذشتگانِ آنها رادمردانی عالم به حدیث را مهیا کرد، برای اینها هم، چنین سنّت ثابت خود را به کار می‌اندازد و بزرگانی را به جنگ آنها می‌فرستد تا تیرهای مسموم را به گردن خودشان برگردانند: ﴿وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾ «خداوند نمی‌خواهد جز این که نور خود را به کمال برساند. هر چند که کافران دوست نداشته باشند».

اهتمام یاران پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) به حدیث

به خاطر جایگاه سنّت در دین و نسبت آن با قرآن، صحابه توجه شایسته‌ای به حدیث داشتند، همانند قرآن، بر سنّت هم حریص بودند، لفظ یا معنی آن را حفظ کردند و با آن ذوق پویا و زنده خود هدف و معانی سنّت را همانگونه که از رسول (صلّی الله علیه وسلّم) شنیدند شناختند. علاوه بر آن شاهد و گواه حال و وضعیت و ظروف و شرائط بیان حدیث بودند، و در هر حدیثی که دچار مشکل می‌شدند و معنی آن را نمی‌دانستند، به منبع فیاض آن و سرچشمه حکمت رسول اکرم مراجعه می‌کردند و از رسول می‌پرسیدند.

آن اندازه به شنیدن وحی و سنّت حریص و مشتاق بودند که نوبتی به شنیدن حدیث اقدام می‌کردند و نمی‌گذاشتند چیزی از دهان پرنور و برکت رسول خارج نشود در حالی که یکی از آنها آنجا نباشد.

امام بخاری از عمر روایت می‌کند:

«كُنْتُ أَنَا وَجَارٌ لِي مِنَ الأَنْصَارِ فِي بَنِي أُمَيَّةَ بْنِ زَيْدٍ وَهِيَ مِنْ عَوَالِي المَدِينَةِ وَكُنَّا نَتَنَاوَبُ النُّزُولَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، يَنْزِلُ يَوْمًا وَأَنْزِلُ يَوْمًا، فَإِذَا نَزَلْتُ جِئْتُهُ بِخَبَرِ ذَلِكَ اليَوْمِ مِنَ الوَحْيِ وَغَيْرِهِ، وَإِذَا نَزَلَ فَعَلَ مِثْلَ ذَلِكَ...». «من و همسایه‌ی انصاریم از قبیله‌ی بنی أمیه بن زید -که در مناطق شمال مدینه بودند- نوبتی پیش رسول اکرم می‌رفتیم روزی او و روز دیگر من هر کدام خبر آن روز را برای دیگری تعریف می‌کردیم...»[15].

با این روش سعادت دنیا و آخرت را به دست آوردند هرگز دنیا، آنها را از دین و دین آنها را از دنیا غافل نکرد.

اکنون متوجه شدیم که قرآن و سنّت مملو از بیان فضل و بزرگی علم و علماء است و صحابه کرام سنّت را مصدر دوم قانون‌گذاری دین می‌دانستند، و رسول (صلّی الله علیه وسلّم) را بیشتر از خودشان دوست می‌داشتند. در گوش فرا دادن به رسول (صلّی الله علیه وسلّم) لذت و راحتی احساس می‌کردند و معتقد بودند رسول بر اساس هوی و هوس سخن نمی‌گویند و کلام او بر اساس وحی است و از کلام ایشان توشه‌ی ایمان و تقوی را به دست می‌آوردند و آن را راه بهشت[16] می‌دانستند.

 اگر همه اینها را دانستیم آنگاه شور و شوق صحابه در گوش فرار دادن به کلام حیات بخش رسول اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) را درک می‌کنیم و متوجه می‌شویم چنین موضع‌گیری از آنها بدیهی و آشکار است و از مسلمات تاریخ روشن آن نسل بی‌مانند است.

و همچنین به ابلاغ سنّت اهتمام فراوانی داشتند، چون معتقد بودند که این دین است و ابلاغ دین لازم و ضروری می‌باشد و رسول اکرم آنها را به این کار مبارک تشویق می‌نمودند، چنانچه امام شافعی / و بیهقی / روایت می‌کنند که رسول خدا (صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:

«نَضَّر الله امرءاً سمع منا شيئاً، فبلَّغه كما سمعه، فرُبَّ مبلَّغ أَوْعَى من سامع». «سلامت و باطراوت باشد کسی که سنّت مرا می‌شنود و آن را حفظ می‌کند همان گونه که شنیده است و به دیگران ابلاغ می‌کند، خیلی اوقات آنها خوب‌تر و بهتر کلامم را درک می‌کنند تا آنها که از من شنیده‌اند». و در روایتی دیگر: «فرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرِ فَقِيهٍ، وَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ». یعنی: «چه بسا افرادی هستند که با وجودی که خود عالم و فقیه نیستند اما پیام را انتقال می‌دهند و چه بسا کسانی از حاملان فقه و پیام دینی که آن را به افراد آگاه‌تر از خود می‌رسانند».

و در خطبه‌ی مشهور حجة الوداع می‌فرماید: «لِيُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ فَإِنَّ الشَّاهِدَ عَسَى مِنْ أَنْ يُبَلِّغَ مَنْ هُوَ أَوْعَى مِنْهُ». «حاضران به غائبان ابلاغ کنند، همانا شاید بعضی از غائبان بهتر کلامم را درک کنند» [رواه بخارى].

هرگاه نماینده و سفیری پیش رسول (صلّی الله علیه وسلّم) می‌آمد قرآن و سنّت را به او یاد می‌داد و به او سفارش می‌کرد که اینها را حفظ کرده و به مردم خودش ابلاغ کند.

امام بخاری روایت می‌کند که رسول خدا به نماینده‌های عبدالقیس فرمود: «اینها را حفظ کرده و به دیگران خبر دهید و برای آنها تعریف کنید» و در روایت دیگر «برگردید و به مردمان خود یاد دهید».

رسول (صلّی الله علیه وسلّم) بارها به گوش آنها رسانده بود که «مَنْ كَتَمَ عِلْمًا أَلْجِمَ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ». «هرکس علمی را پنهان کند در روز قیامت با لگامی از آتش افسار می‌شود» و می‌فرمود:

و آنها را در حفظ و تبلیغ سنّت رسول اکرم تشویق می‌کرد.

ادامه دارد...

 

پانوشتها:

[1]- مانند داستان کسی که در حالت استفاده کردن از عطر، احرام به عمره بسته بود و آن در صحیحین روایت شده است.

[2]- چیزی که نشانگر این موضوع می‌باشد حدیث مرفوعی است مبنی بر اینکه: «جبریل در نفسم دمید که هیچ نفسی هرگز نخواهد مرد مگر اینکه رزقش را کامل دریافت کند، پس تقوای خدا پیشه کنید، و در طلب زیبایی به کار گیرد...» حاکم از ابن مسعود روایت نموده وآن را صحیح دانسته است، ابو نعیم وطبرانی از أبی‌امامه و بزار از حذیفه روایت کرده‌اند، و صاحب مسند فردوس نیز آن را از جابر نقل نموده است.

[3]- آحاد: به حدیثی گفته می‌شود که به درجه تواتر نرسیده باشد، البته آحاد اگر در مقابل مشهور و عزیز بیاید به احادیثی گفته می‌شود که کم‌تر از سه نفر آن را روایت کرده باشند.

[4]- او یکی از سران معتزله است.

[5]- سال 1365ﻫ موافق با 1946م تألیف نمودم.

[6]- از محرم تا شعبان سال 1387ﻫ. قبل از اینکه دکتور مصطفی السباعی/ کتاب «السنة ومکانتها في التشریع» را منتشر کند، چرا که تاریخ کتابت مقدمه اول 15 شعبان سال 1379ﻫ است، و سباعی / در صفحه 46 کتابش ذکر کرده که که این کتاب در سال 1961م زمانی که در بیمارستان قاهره بوده منتشر شده است.

[7]- منظور این است که رسول الله «حساباً یسیرا» را تفسیر کرده که اینان فقط حسابشان برایشان عرضه می‌شود. (مترجم).

[8]- برخی از فقها ظاهر حدیث را گرفته‌اند و برخی دیگر نظرشان نسخ شدن حکم تبعید برای بکر و شلاق برای متأهل است.

[9]- مکانی بوده که قربانی برای بتها انجام می‌شده است.

[10]- ظرف‌هایی بوده که نوشیدنی‌هایی که نذر بت می‌شده در آن ریخته می‌شده است.

[11]- مقدمه تفسیر قرطبی: ج ۱ ص ٣٧-٣٩.

[12]- ارشاد الفحول: ص ٢٩

[13]- این اصطلاح مخصوص امام ترمذی است، که علما توجیه بسیاری برای آن دارند، که یکی از آنها این است که حسن به معنای لغوی آن مد نظر است، و منظور از صحیح همان صحیح مشهور در اصول حدیث است، بدین معنی که عادل و تام الضبط از مثل خودش حدیث روایت کند و این سند تا رسول الله ادامه داشته باشد، و بدون اینکه دارای علل یا شذوذ باشد، اما آراء دیگری نیز در توجیح این عبارت وجود دارد که می‌توانید به کتاب حدیث شناسی مراجعه نمایید.

[14]- ارشاد الفحول: ص ٢٩.